جدول جو
جدول جو

معنی چال کردن - جستجوی لغت در جدول جو

چال کردن
گود کردن عمیق کردن، چیزی را زیر خاک کردن دفن کردن
تصویری از چال کردن
تصویر چال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
چال کردن
گود کردن، دفن کردن چیزی در زیر خاک
تصویری از چال کردن
تصویر چال کردن
فرهنگ فارسی عمید
چال کردن
((کَ دَ))
گودال درست کردن، زیر خاک کردن، دفن کردن
تصویری از چال کردن
تصویر چال کردن
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
منتشرکردن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سال کردن
تصویر سال کردن
سال کردن درخت. یک سال بار کم و یک سال بار بسیار آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
نقش کردن نوشته ها و تصاویر روی کاغذ باآلات و ابزار مخصوص طبع کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
نبرد کردن، جدال کردن، هماورد جنگ طلبیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حال کردن
تصویر حال کردن
کیف کردن، شعف، وجد، طرب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حال کردن
تصویر حال کردن
شادی و نشاط پیدا کردن، به وجد و طرب آمدن، لذت بردن از ساز و آواز و مانند آن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فال کردن
تصویر فال کردن
فال زدن فال گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
ترانه خواندن، هیاهو کردن، گپ زدن گفتگو کردن گپ زدن، همهمه کردن هیاهو کردن، نغمه خواندن
فرهنگ لغت هوشیار
قدرت تکلم را از کسی گرفتن ابکم ساختن، از تکلم باز داشتن خاموش کردن: چو بلبل آمدمت تا چو گل ثنا گویم چو لاله لال بکردی زبان تحسینم. (سعدی لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چاق کردن
تصویر چاق کردن
((کَ دَ))
سر حال آوردن، آماده کردن قلیان، چپق یا وافور برای استعمال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حال کردن
تصویر حال کردن
((کَ دَ))
شاد و خوش بودن، لذت بردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چالش کردن
تصویر چالش کردن
Challenge, Defy
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از چاپ کردن
تصویر چاپ کردن
Imprint, Print
دیکشنری فارسی به انگلیسی
бросать вызов , бросать вызов
دیکشنری فارسی به روسی
отпечатывать , печатать
دیکشنری فارسی به روسی
відбиток , друкувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی